هانس زیمر: حذف موسیقی «تلماسه» از اسکار یک قانون احمقانه بود درگذشت خواننده کره‌ای در ۴۳ سالگی| پلیس درخواست کالبدشکافی داد بحران در ادبیات ایران| تیراژ ۵۰ نسخه‌ای کتاب‌ها و سرخوردگی نویسندگان مراسم سومین سالگرد درگذشت زنده‌یاد «سید محسن مصطفی‌زاده» در مشهد برگزار شد فلسطینی‌ها از مستند برنده اسکار انتقاد کردند درگذشت بازیگر «هری پاتر» و «دکتر هو» تقدیر ساترا از سریال‌های «قهوه پدری» و «دیو و ماه‌پیشونی۲» سمفونی کلاغ‌ها در بهشت ۸ فیلم مجوز ساخت گرفتند | «استخر» فیلم جدید سروش صحت درگذشت تورج رهنما، مترجم، شاعر و پژوهشگر پیشکسوت دوبله سریال خارجی ریپلی، برای تلویزیون گزارشی از پشت صحنه سریالی درباره سقط جنین که این روز‌ها در مشهد فیلم برداری می‌شود آموزش داستان نویسی | تداوم حافظه (بخش دوم) سجاد آیدنلو: در ایران یک ملت، یک هویت و یک فرهنگ وجود داشته است اولین تیزر رسمی سریال پایتخت ۷ منتشر شد + فیلم صفحه نخست روزنامه‌های کشور - سه‌شنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۳ جایزه بهترین فیلم کوتاه جشنواره آکولاد به «ردپا» رسید
سرخط خبرها

آموزش داستان نویسی | تداوم حافظه (بخش دوم)

  • کد خبر: ۳۲۱۳۸۵
  • ۲۱ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۲:۴۰
آموزش داستان نویسی | تداوم حافظه (بخش دوم)
اگر فاکنر در «یک گل سرخ برای امیلی» زمان را در واحد‌های بزرگ جابه جا می‌کند، گلشیری برخوردی میکروسکوپی با خاطرات و تداعی آن‌ها دارد.

به گزارش شهرآرانیوز؛ در داستان «گربه زیر باران»، بااینکه داستانی مدرنیستی است، با زمانی بیرونی سروکار داریم. ازآنجایی که همینگوی ظاهر کارش را با استفاده از ابزاری رئالیستی سازمان دهی می‌کند، زمان هم در داستانش سازوکاری بیرونی دارد. در همین داستان «گربه زیر باران»، زمان طبق توالی کائناتی خودش حرکت می‌کند؛ یعنی از یک وضعیت کلی در ابتدای داستان، که حضور این زن و شوهر آمریکایی را در هتلی در ایتالیا شرح می‌دهد، شروع می‌کند و می‌رسد به لحظه‌ای که زن در اتاقشان می‌گوید که یک گربه را آن پایین در محوطه دیده که از باران زیر یک نیمکت پناه گرفته است. داستان همین طور یکسره و ساده به جلو حرکت می‌کند تا اینکه متن به پایان می‌رسد. این نمونه‌ای از ترکیب زمان بیرونی در داستان است؛ وضعیتی کاملا واقعی با ضرباهنگی دقیقا مطابق با عقربه‌های ساعت.

در نقطه مقابل، در داستان «یک گل سرخ برای امیلی» از ویلیام فاکنر بزرگ، با زمانی درونی سروکار داریم. ترتیب وقایع داستان به نحوی ترکیب بندی شده است که تداعی کننده یادآوری خاطرات و مرور آن‌ها باشد؛ برای همین است که داستان از مرگ امیلی شروع می‌شود و بعد از آن به سراغ یک واقعه دیگر می‌رود، همان طورکه حافظه ما موضوعی را به موضوع دیگر سنجاق می‌کند و، شاخه به شاخه، از رخدادی به رخداد دیگر و خاطره‌ای تازه می‌رسد.

به این ترتیب است که زندگی امیلی را بخش بخش و قطعه قطعه روی هم می‌چیند تا تصویری کامل در ذهن ما شکل بگیرد. چنین ساختاری ریشه در زمان درونی دارد؛ گواه این قضیه، نبود توالی زمانی در ترتیب وقایع است. چیزی مشابه همین قضیه، در داستان «نقشبندان» ــ این شاهکار ادبیات فارسی و جهان ــ رخ می‌دهد.

اگر فاکنر در «یک گل سرخ برای امیلی» زمان را در واحد‌های بزرگ جابه جا می‌کند، گلشیری برخوردی میکروسکوپی با خاطرات و تداعی آن‌ها دارد. در «نقشبندان»، یک نقاش را داریم که می‌خواهد زنی را روی بوم به تصویر بکشد و مثل همیشه در این کار ناکام می‌ماند؛ نقاشی کامل نمی‌شود و درست و خوب پیش نمی‌رود. خودش هم نمی‌داند که چرا نمی‌شود.

در همین اثنا و حین تقلا برای سرهم کردن خطوط تصویر، ذهن نقاش در خاطرات گذشته و دردناکش سیر می‌کند، از خاطره‌ای به خاطره دیگر می‌رود؛ هرآن ممکن است کلمه‌ای، تصویری، چیزی او را به یاد یک ماجرا بیندازد. همین باعث می‌شود در دل یک خاطره غوطه بخورد و سر از خاطره‌ای دیگر دربیاورد. 

درست مانند «یک گل سرخ برای امیلی»، در «نقشبندان» هم ذره ذره یک تصویر کلی و بزرگ از زندگی شخصیت شکل می‌گیرد، با این تفاوت که در داستان فاکنر پازلْ قطعات درشت تری دارد و در داستان گلشیری عزیز این قطعه‌ها بسیار ریز و کوچک‌اند. شاید برای همین باشد که خیلی از مخاطبان در خواندن داستان گلشیری گیج می‌شوند و خط داستان را گم می‌کنند و موقعیت راوی را درست تشخیص نمی‌دهند.

با احترام عمیق و ایستاده به هوشنگ گلشیری عزیز، به قلم توانایش، به ذهن داستان سرایش.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->